سه شد !

ساخت وبلاگ
پیرمرد هم مانند عمارت کلنگی  فرتوت و زوار درفته بود . عمارت دخمه ای داشت که در آن نوادگان آغا محمد خان قاجار نسل اندر نسل در آن پای وافور و منقل بودند همه شان حال و اوضاع یگانه ای داشتند صورت اتو کشیده و افسرده ی بدون مو و به چهل سال نمی رسیدند که خودکشی می کردند و درآن دخمه که زیر زمین عمارت بود خاک می شدند تنها ارتباط عمارت با دنیای خارج همین پیرمرد و زنش بودند که که نیازمندی های عمارت را تهیه می کردند پیرمرد شیره ی ناب و خالص تهیه می کرد و زنش خوراک آنها را می پخت و پوشاکشان را می دوخت و می شست نه ساکنان عمارت که آجری و متعلق به دوره صفویه بود از دنیای بیرون خبر داشتند و نه کسی از وجود چنین عمارتی آگاه بود حیاط عمارت هم پر  بود از بوته های زیبا و سمی  خرزهره که ارباب های عمارت سر چهل سالگی با آن خودکشی می کردند در ضمن توی حیاط پر بود از سروهای که از دیوارهای بلند حیاط بلندتر بودند و باز نمی توانستند در چشم کسی در دنیای بیرون نمود پیدا کنند! + نوشته شده در دوشنبه هجدهم فروردین ۱۳۹۹ ساعت 8:58 توسط جعفر مقدم  |  سه شد !...ادامه مطلب
ما را در سایت سه شد ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : swansong بازدید : 66 تاريخ : چهارشنبه 8 تير 1401 ساعت: 16:25

 دخترک کنار بسترش سازی شبیه فلوت  می زد .او تب و لرز می کرد . دخترک به او دمنوش نوشانده بود .همسرش دلواپس بود و با خودرو به محل کارش رفته بود به او گفته بودند که یک هفته است که جت اش از صفحه ی رادار محو شده است و در آخرین تماس از نقص فنی جت اش گفته بوده .فرزند دخترش مدام می گفت که دلتنگ پاپا هست .و آغوش او را می خواهد .وقتی  اجکت کرد و با چتر نجات میان درختان بلند بلوط فرود آمد آتشی روشن کرد که شاید با آن از شر حیوانات وحشی جنگل در امان باشد با چتر نجات و شاخه هایی که بریده بودکلبه ای ساخت .هوا سرد بود و برف می بارید شروع به جمع آوری هیزم کرد .بعد احساس گرسنگی کرد کمی در جنگل پرسه زد و مقداری تمشک سیاه پیدا کرد و خورد و فهمید که باید برای وعده های بعد فکری بکند .بومیان محلی دورش حلقه زدند و با نیزه ها و چاقو هایشان به او خیره شدند نگران بود نمی دانست چه قصدی دارند و زبانشان را نمی فهمید .به هوش آمد و موبایلش را که ته رودخانه داخل کوله اش بود را پیداکرد و وارسی کرد صدمه ای ندیده بود آن را روشن کرد و جی پی اس آن را فعال کرد.بومیان حلقه را تنگ تر کردند و او قصدشان را فهمید . جانش در خطر بود! دست به اصلحه برد ولی به اندازه ی کافی گلوله نداشت .رهبر بومیان که لباس گوزن پوشیده بود و کلاهش شاخ گوزن داشت نیزه را آماده ی پرتاب کرد در همین زمان دخترک جلوی پدر را گرفت .و به سمت خلبان رفت و روی صورت او تف انداخت نیزه ها کنار رفت حلقه شکسته شد و بومیان هر کدام به سمت محل اتراق خود رفتند .وقتی جی پی اس روشن شد در اتاق کنترل سیگنال دریافت شد به همسر او اطلاع دادند.با خوشحالی به طرف آن کاربر نمایشگر ماهواره ای رفت .فهمیدند زنده است ماهواره ها محل دقیق او را به اتاق کنترل ارسا سه شد !...ادامه مطلب
ما را در سایت سه شد ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : swansong بازدید : 76 تاريخ : چهارشنبه 8 تير 1401 ساعت: 16:25

با پدرش سر روسری سرکردن بگو مگو می کرد . می خواست شال سر کند وآن هم شل . می خواست آرایش کند هجده سال داشت .  او را برای     

سه شد !...
ما را در سایت سه شد ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : swansong بازدید : 98 تاريخ : پنجشنبه 1 اسفند 1398 ساعت: 2:41

او یازده سال پس از انقلاب بزرگ  تکنولوژیکی در نوانخانه ای چند ملیتی به دنیا  آمد. نام او من Man” " بود .وقتی هفت هشت ساله بود

سه شد !...
ما را در سایت سه شد ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : swansong بازدید : 118 تاريخ : پنجشنبه 1 اسفند 1398 ساعت: 2:41

پیرمرد گوزی خنده های خشکی می زد که مو را به تن آدم سیخ می کرد هرکاری می کردم انگاراز قبل می دانست  و برایم نقشه داشت و به ریشم می خندید مگر غیر از این است که

سه شد !...
ما را در سایت سه شد ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : swansong بازدید : 88 تاريخ : شنبه 4 خرداد 1398 ساعت: 15:16

هوا ابری و سرد بود  باد می وزید و موهای بلند و درهمش  را به این سو آن سو می برد. دیگر انگیزه ای برای رفتن به فرهنگسرا

سه شد !...
ما را در سایت سه شد ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : swansong بازدید : 99 تاريخ : سه شنبه 16 بهمن 1397 ساعت: 8:49

شهر ما پر از کلاغ است کلاغ هایی که  بر فراز درخت های داخل حیاط خانه مان زندگی می کنند کلاغ هایی که مانند مرغ خانگی

سه شد !...
ما را در سایت سه شد ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : swansong بازدید : 104 تاريخ : سه شنبه 16 بهمن 1397 ساعت: 8:49

 

 

سه شد !...
ما را در سایت سه شد ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : swansong بازدید : 122 تاريخ : سه شنبه 16 بهمن 1397 ساعت: 8:49

سرهنگ استفان کول جلوی مانیتور نشسته بود و پر شدن فرم های نام نویسی خلبانان که به صورت آنلاین بود را بررسی می کرد هم کارش فرهاد گیلانی برای خودش قهوه می ریخت رو به سرهنگ کرد و گفت : سرهنگ قهو

سه شد !...
ما را در سایت سه شد ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : swansong بازدید : 98 تاريخ : سه شنبه 16 بهمن 1397 ساعت: 8:49

پشت گوشی گفت :به کجا وصلی که شصت درصد از واردات چادر مشکی از چین رو درانحصار داری ؟! چینی ها نگران دین کی هستن که

سه شد !...
ما را در سایت سه شد ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : swansong بازدید : 91 تاريخ : سه شنبه 16 بهمن 1397 ساعت: 8:49